۵ مرداد ۱۳۹۲ موضوع: اخبار حوزه دین و اندیشه


دکتر پریش کوششی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر در پاسخ به این سؤال که برخی معتقدند که فلسفه تحلیلی در مقایسه با فلسفه قاره ای بهتر می تواند نیازهای جامعه ما را برطرف کند. آیا اساس طرح این دیدگاه که فلسفه قاره ای یا تحلیلی برای یک جامعه بهتر است را قبول دارید؟ اگر معتقد به این دیدگاه هستید دلایل خود را ذکر کنید؟، گفت: ابتدا باید بگویم که من با برخی کلمات پرسش شما نمی‌توانم رابطه برقرار کنم، مثلاً این سئوال که کدام یک از این دو فلسفه (فلسفه تحلیلی یا فلسفه‌ قاره‌ای) بهتر می‌توانند نیازهای جامعه‌ ما را برطرف کند؟؛ باید گفت کدام دسته از نیازهای جامعه؟ یک جامعه نیازهای گوناگون فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، عقیدتی، فلسفی، عاطفی و … دارد.


وی افزود: همچنین سئوال دوم شما که آیا اساس طرح این دیدگاه که فلسفه قاره‌ای یا تحلیلی برای یک جامعه بهتر است را قبول دارید؟ نیز مبهم به نظر می‌آید، زیرا مراد شما از «یک جامعه» شامل چه موارد و ناظر به کدام جوامع است؟ همچنین در این پرسش‌ها فی‌نفسه این نکته مستتر است که گویی فلسفه‌ قاره‌ای الزاماً با فلسفه‌ تحلیلی در تناقض و غیرقابل جمع است، حال آنکه چنین نیست. فلسفه فی‌نفسه فلسفه است و مفهوم آن صرف نظر از ایسم‌ها و نحله‌ها، یعنی تحرّی حقیقت، اما اگر بخواهیم کمی تخصصی‌تر و دقیق‌تر به این پرسش‌ها پاسخ دهیم در ابتدا باید دانست که این مسأله- تقدم و برتری فلسفه‌ قاره‌ای یا تحلیلی بر یکدیگر- تقریباً از همان بدو ورود فلسفه‌ غرب به ایران مورد توجه متفکران و متعاطیان فلسفه قرار گرفته است و نقطه‌ اوج آن در سپهر معاصر فلسفی ایران رویارویی دیرینه‌ دیدگاه‌های سروش و داوری (دعوای همیشگی ابطال‌پذیری و اثبات‌گرایی با عینیت و جبر تاریخ‌گرایی) بوده است، این رویارویی تا امروز نیز کمابیش وجود دارد و شوربختانه حتی گاهی رنگ و بوی غیرفلسفی نیز به خود گرفته است.


کوششی در ادامه سخنانش اظهارداشت: اما جالب اینجاست که در خود غرب نیز این جدال دیگر مانند گذشته حائز اهمیت نیست. واقعیت این است که فلسفه‌ قاره‌ای و تحلیلی در یک جامعه لیبرال می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. این دو جریان فلسفی، افزون ‌بر تمایز جغرافیایی، دارای تفاوت مضمون نیز هستند. فلسفه تحلیلی تحت تأثیر دیدگاه‌های ‌فلسفی برتراند راسل و نظریه زبان‌شناختی ویتگنشتاین به فلسفه غالب انگلستان تبدیل شد. فلسفه قاره‌ای، خاصه پس از جنگ جهانی دوم، در برابر فلسفه انگلیسی قرار گرفت. این فلسفه بیانگر نوعی تقابل ‌فرهنگی و نظری میان فرهنگ بریتانیایی و فرهنگ اروپای قاره‌ای (خاصه آلمان و فرانسه) است.


این محقق و کارشناس فلسفه تصریح کرد: یکی از ویژگی‌های فلسفه‌ قاره‌ای جنبه التقاطی و ترکیبی آن است و از نحله‌های متنوع فلسفی و اندیشه‌های فیلسوفان گوناگون ‌تأثیر پذیرفته است. قابل انکار نیست که در آغاز ورود تفکرات فلسفه‌ غربی به ایران توجه بیشتر روشنفکران و استادان فلسفه‌ ما عمدتاً معطوف به سنت فلسفه قاره‌ای بوده است، سنتی که با دیدگاه‌های دکارت، کانت و هگل بیشتر خودنمایی می‌کند و به همین دلیل است که بخش اعظمی از نخستین کتاب فلسفه‌ غرب در ایران- سیر حکمت در اروپای فروغی- به رساله‌ گفتار در روش دکارت و شرح دیدگاه‌ها و روش دکارتی اختصاص یافته است.


وی تأکید کرد: برای این امر می‌توان به چند دلیل مشخص اشاره کرد: یکی اینکه فلسفه‌ تحلیلی بیش از فلسفه‌ قاره‌ای به علوم تجربی توجه دارد و ناگفته پیداست که ایران ما در اواخر عهد قاجار به لحاظ تکنیکی بسیار عقب‌ مانده بود، لذا جذابیت و فهم فلسفه‌ قاره‌ای برای متفکران ما بسیار سهل‌تر بوده است. نکته دیگر اینکه ذهن پیچیده و اسرارآمیز و تو در توی انسان شرقی که در ایران در تلفیق با عرفان و اندیشه‌های مکتب بر حق تشیع به اوج خود می‌رسد به طور طبیعی بیشتر با فلسفه‌های قاره‌ای و هرمنوتیکی قرابت دارد تا با خشکی و تفکر ریاضی‌گونه فلسفه تحلیلی.


وی افزود: دیگر اینکه فلسفه در ایران- خوب یا بد- همواره نیم‌نگاهی نیز به عالم سیاست داشته است و از آنجا که امکان پرداختن به اندیشه‌های سیاسی با فلسفه‌ تحلیلی کمتر مقدور است شاید فلسفه‌ قاره‌ای و سنت‌های غالب آن- خاصه اندیشه‌های هیدگر- بیشتر مجال عرض اندام یافته‌اند. کتاب مشهور پوپر، «جامعه‌ باز و دشمنان آن»، حمله بیرحمانه‌ای علیه تبعات اجتماعی و سیاسی فلسفه قاره‌ای- به زعم او توتالیتاریسم- بود که در ایران نیز پژواک گسترده‌ای یافت و بلافاصله تبدیل به دعوای پوپر- هیدگر شد.


مؤلف کتاب فلسفه اسلامی در ادامه سخنانش اذعان داشت: اما اکنون با توجه به اینکه در دهه چهارم انقلاب شکوهمند اسلامی قرار داریم و امکان بروز ظرفیت‌ها و استعدادهای فراوانی در عرصه‌ فکر فلسفی پدید آمده است، لذا پرداختن به فلسفه تحلیلی نیز بیش از پیش ضروری به نظر می‌رسد، چرا که فلسفه در واقع یعنی گفتگو و دیالوگ و تحلیل و تعامل و این مهم را بزرگ‌ترین فیلسوف تاریخ بشر- افلاطون نامدار- و شاگرد پرآوازه‌اش- معلم اول ارسطو- به بهترین وجه در آثار خود به انجام رسانیده‌اند.


عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی بیان کرد: در دوره‌ مدرن نیز به زعم فیلسوفان تحلیلی، مباحث مهم در فلسفه‌ کانت حول محور مسائل اپیستمولوژیک نقد اول و یا نقد عقل محض مطرح می‌گردد. در این بخش کانت مقولات دوازده‌گانه‌ای را برای ذهن انسان متصور می ­شود که به وسیله آن ادراکات حسی را تحت مفاهیمی مانند زمان، مکان، علیّت نظم می‌بخشد، اما در سنت فلسفه­ قاره­ای به نقد سوم یا نقد قوه حکم توجه بیشتری می­ شود که در آن کانت به توضیح پیوند قوه فهم- حیطه اپیستمولوژی که در پی شناخت طبیعت است- و قوه­ عقل- حیطه ­اخلاق که در پی آزادی است- از طریق قوه­ حکم می‌پردازد.


وی با اشاره به اینکه تفکیک بین فلسفه تحلیلی و فلسفه­ قاره­ ای صرفاً بر مبنای جغرافیایی و یا روشی نیز صحیح نیست، گفت: اگر مبنا را جغرافیا بگیریم، یعنی اگر کل  فلسفه ­­ها در انگلیس، آمریکا و استرالیا را غیر قاره­ ای تصور کنیم، در توضیح آثار فرگه به عنوان بنیانگذار فلسفه تحلیلی و ویتگنشتاین به عنوان نماینده این گروه به مشکل برمی‌خوریم، به این دلیل که هر دوی این فیلسوفان متولد قاره اروپا هستند. حال اگر مبنا را روشی بگیریم، در فلسفه تحلیلی کمتر فیلسوفی را می‌یابیم که به روش‌­های سنتی تحلیل فلسفی پایبند باشد و در فلسفه­ قاره‌­ای روش خاصی وجود ندارد که شامل همه فیلسوفان قاره‌­ای شود.


وی تصریح کرد: به هر حال آنچه واقعیت دارد این است که در ایران به دلایل گفته شده تعداد ترجمه‌ها و کتب و مقالات تألیفی در زمینه‌ فلسفه تحلیلی بسیار کمتر از فلسفه‌ قاره‌ای است و لذا باید بیشتر به این مهم توجه شود، زیرا تفکر ناب و جستجوی حقیقت صرفاً با عرضه‌ افکار گوناگون و تضارب آرای مختلف و بعضاً متضاد میسر خواهد بود و به فرموده‌ قرآن: «الذینَ یستمعونَ القول و یتّبعون احَسنه …».

مطالب مرتبط :
  1. فلسفه قاره‌ای و تحلیلی مانعة‌الجمع نیستند/ جویای حقیقت مانند زنبورعسل است
  2. درجه استدلال و توجیه در فلسفه تحلیلی از فلسفه های دیگر بالاتر است
  3. موضوعات مورد بررسی فلسفه قاره‌ای
  4. چگونگی مواجهه فلسفه قاره‌ای با علم
  5. ویتگنشتاین پیشگام فلسفه تحلیلی

پارک علم و فناوری قم

zohur