۶ خرداد ۱۳۹۲ موضوع: اخبار حوزه دین و اندیشه


با توجه به اهمیت تاریخ‌نگاری و آموزش تاریخ، درگفتگویی آسیب‌شناسی آموزش علم تاریخ و تاریخ‌نگاری را با دکترمهدی گلجان مدیر گروه تاریخ دانشگاه تربیت مدرس و مدیر عامل بنیاد اندیشه اسلامی را به بحث گذاشتیم. متن گفتگو گلجان به گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر در پی می آید.


 *به عنوان یک استاد دانشگاه که ارتباط مستقیم با نسل جوان دارید، رابطه آنها را با تاریخ انقلاب اسلامی چه طور میبینید؟


**خیلی ساده بگویم هنوز نسل جدید ما با ادبیات انقلاب اسلامی و تاریخ آن رابطهای عمیق برقرار نکرده و این ایرادی است که به امثال بنده برمیگردد و همچنین به کسانی که در تولید یا بازپروری این ادبیات و تاریخ نقش داشتهاند. نسل امروز باید به نحوی خود را در ایران امروز ببیند، بعد از خود بپرسد، این ایران امروز چه پیشینهای دارد و به دنبال گذشته و هویت تاریخیاش بگردد. پس از آن باید با ادبیاتی که خاصِ نسل امروز است، با وی همراه شویم و او را با پیشینهاش آشنا کنیم. یکی از ایرادهایی که در بسیاری از کتب تاریخی مشاهده کردم، این است که ما بعضا با همان ادبیات سه دههی پیش با نسل امروز صحبت میکنیم. مثلا به کتابهای تاریخی انقلاب اسلامی که عمدتا تلاش دارند نسل جدید را با انقلاب اسلامی آشنا کنند، نگاه کنید؛ بیشتر آنها با ادبیات امروز همخوانی ندارند؛ از اصطلاحات گرفته تا واژگان تخصصی. نسل امروز هم در واژگان و هم در بسیاری از موارد، نسل امروز است نه نسل دیروز؛ بنابراین باید با این نسل به زبان خودش سخن گفت. به نظرم حلقه مفقوده برخی از کتابها و مقالات تاریخی عدم توجه به مقوله بههنگامی در تاریخ است؛ اینکه هر چیزی یک تاریخ مصرفی دارد و برای اینکه بتوانیم با نسل جدید ارتباط برقرار کنیم باید ابزار و ادبیات تاریخ گذشته را کنار گذاشته و با زبان امروز با آنها صحبت کنیم.


*کمی در مورد «بههنگامی تاریخی» توضیح دهید؟


**مورخ در پرداختن به رویدادهای تاریخی، گاه تفاوتهای وقایع را نادیده میگیرد. در واقع یک رابطه «اینهمانی» میان «اکنون» و «گذشته» برقرار میکند. به سخن سادهتر چنین میاندیشد که آنچه اکنون میبیند، درست همان چیزی است که در گذشته اتفاق افتاده است. بنابراین دچار اشتباه میشود و تصور میکند ادبیات یا ابزاری که مثلا ۳دههی پیش به کار میبرده اکنون نیز کاربرد دارد. این در حالی است که هر پدیده و واقعهای، فقط و فقط یک بار اتفاق میافتد و منحصر به فرد (Unique) است. درست است که معتقدیم تاریخ تکرار میشود، اما نه اینکه رخدادی با همه ویژگیهایش عیناً تکرار شود. زمینههای اجتماعی و فرهنگی، ساختارها، روندها، عوامل تاثیرگذار و… در هر رخداد انسانی متفاوت است. حکمِ هیچ وضعیتی را به زمانها و وقایع دیگر نمیتوان جاری کرد. اینجاست که بحث بههنگامی و تاریخ مصرف مطرح میشود. کسانی که از تجربهی جدید هراس دارند، ترجیح میدهند برای مسئلههای جدید راههای سنتی را پیش بگیرند، غافل از اینکه تاریخ مصرف چنین راهکارهایی گذشته است. عکس این مسأله نیز صادق است؛ یعنی گاهی برخی مورخان میخواهند از ارزشها و مختصات «امروز» برای درک «دیروز» بهره بگیرند و در این مسیر تحول و تغییر معناها و مفاهیم در طول تاریخ، نادیده گرفته میشود. هر یک از مفاهیمی که امروزه به کار میگیریم، به منزلهی مظروفی هستند که محتوای آن را برداشتها و معناهایی پر کرده که در این زمان رایج است. بنابراین باید مراقب باشیم که در بحث بههنگامی تاریخی از آن سوی بام نیافتیم.


*نگرانی شما در خصوص به‌هنگامی تاریخی از کجا نشات می‌گیرد؟


** در علم تاریخ ما اصطلاحی داریم تحت عنوان Anachronism یا Anachronistic به معنی نابههنگامی تاریخی که دقیقا مقابل بههنگامی تاریخی میگیرد. مثلا دین بهائیت را در نظر بگیرید، هر قدر میخواهد خود را در جهان امروز به عنوان یک دین جدید معرفی کند، نمیتواند. میگویند بهائیت در عصر حاضر دچار یک Anachronism است. به همین جهت، یعنی به جهت نابههنگامیاش نمیتواند توفیقی کسب کند. ولی نگاه کنید به مارکسیسم؛ ببینید مکتب و فلسفه مارکسیسم چه قدر در تاریخ بههنگام بود، با آنکه دین نبود و جنبه الوهی یا متافیزیک نداشت؛ اما به اصطلاح رایج در علوم سیاسی، Linkage تاریخی شد، یعنی همزمانی داشت. ما در تحلیل مسایل مهم تاریخی بایستی روی این مساله یعنی همزمانی یا به هنگامی در تاریخ خیلی دقت داشته باشیم. من نمیخواهم از مارکسیسم یا لیبرالیسم حمایت یا دفاع کنم و اگر مثال می زنم صرفا جهت روشن ذهن مخاطب است؛ ولی شما خوب نگاه کنید لیبرالیسم هم مثل مارکسیسم دچار یک به هنگامی تاریخی شد، لذا کارش گرفت. چون وقتی ظهور کرد که دوره و عصر حقوق بشر بود. عصری که بشر به دنبال حقوق خود بود، بنابراین همه فلاسفه عصر جدید را هم که در نظر بگیرید، نه از دیدگاه اقتصادی بلکه از دیگاه سیاسی و فلسفی خود را با این فضای تاریخی تطبیق دادند و فیلسوفان لیبرال شدند، از کانت و هگل گرفته تا … . بیداری اسلامی مثال دیگر بههنگامی تاریخی است. شما نگاه کنید عصر بیداری فرا رسیده، عصری که در آن بیداری اسلامی رفته رفته از موج به پارادایم قدرت تبدیل میشود. حال حرکتهایی که در جهان اسلام و در راستای بیداری اسلامی رخ میدهد، با یک بههنگام تاریخی یعنی بیداری اسلامی مواجه شده و این بر رشد و گسترش آنها میافزاید.


* در پاسخ سوال قبلی به یک سری از مشکلات در بحث آموزش تاریخ اشاره کردید؛ چه میزان از این مشکلات ریشه در سیستم آموزشی دارد؟


** شاید بتوان گفت بیش از ۵۰درصد. امروزه تاریخ از دروس ثابت دورههای مختلف تحصیلی در بسیاری کشورها است. اهمیت این رشته به اندازهای است که برای آموزش آن از ۳سالگی طرح درس مینویسند و برای علاقمند کردن کودکان برنامهریزی میکنند. در کشور ما نیز از ۱۰۰ سال پیش آموزش رسمی تاریخ آغاز شده و نخستین جرقههای آموزش آکادمیک با پیداش دانشسرای عالی زده شد که دانشآموختگانِ آن به طور مشخص و رسمی فراتر از دوره متوسط به شمار میرفتند. تا پیش از آن مرز مشخصی میان تعلیمات دوره ابتدایی تا عالی وجود نداشت و دارالفنون و مدرسه سیاسی نیز در برزخ دوره متوسطه و عالی شناور بودند. هر چند بیش از یکصد سال از شروع آموزش رسمی تاریخ در کشور میگذرد اما به نظر میرسد هنوز جایگاه آن در نظام تعلیم و تربیت ایران به درستی تعیین نشده و با شأن و منزلت کشوری با تمدن چندین هزارساله و تاریخی شناخت شده متناسب نیست.


* شما معتقدید که رشته تاریخ از منظر آکادمیک هنوز به جایگاهی در خور کشوری چون ایران نرسیده، در حالی که تاریخ جزو نخستین رشته‌های دانشگاه تهران بود.


** بله اما از آغاز مسیر اشتباهی برای آن انتخاب شده بود. در سالهای ابتدایی راهاندازی دانشگاه تهران، ۲ رشته متفاوت تاریخ و جغرافیا با هم و به طور مشترک تدریس میشد؛ در حالی که ترکیب این دو رشته به هیچ وجه منطقی و علمی نبود. جغرافیا علم مشاهده است که پدیدههای جغرافیایی را به طور مستقیم مورد بررسی قرار میدهد، اما در تاریخ مشاهده مستقیم به هیچ صورتی امکانپذیر نیست. رابطه میان تاریخ و جغرافیا مانند رابطهی سایر رشتههای علوم اجتماعی یا انسانی است و چه بسا تاریخ با علومی مانند جامعهشناسی و فلسفه نزدیکی بیشتری داشته باشد. البته با وجود این کاستی بزرگ یک ویژگی مطلوب در شیوهی آموزش تاریخ در دانشگاه تهران وجود داشت که مشخص نیست به چه دلیل به تدریج رنگ باخت و به فراموشی سپرده شد. در این شیوه هر یک از دانشجویان موضوعی را در زمینهی یکی از عناوین اصلی مشخص شده توسط دانشگاه انتخاب میکرد و با موافقت استاد خود به پژوهش در خصوص آن میپرداخت. استاد نیز تا قانع نمیشد که دانشجو در موضوع مورد نظر به آگاهی رسیده، کار وی را تایید نمیکرد. این شیوه باعث افزایش کیفیت مطالعات دانشجویان شده و نتایج خوبی از آن به دست میآمد؛ اما متاسفانه در سالهای بعد با قرار گرفتن موضوعات ثابت و استادان مشخص تا حد زیادی به پویایی آکادمیک درس تاریخ لطمه خورد و آموزش این درس به شیوههای دبیرستانی نزدیک شد.


* در بحث آموزش آکادمیک، ارتباط میان رشته‌های مختلف از اهمیت زیادی برخوردار است؛ اما به نظر در ایران متخصصان این رشته نتوانسته‌اند ارتباط مناسبی میان تاریخ و دیگر رشته‌های علوم انسانی برقرار کنند.


** متاسفانه همین طور است. یکی از معضلات جدی آموزش تاریخ در ایران، عدم ارتباط رشته تاریخ با سایر رشتهها است. یعنی جای مباحث میانرشتهای در آموزش تاریخ در ایران خالی است. یک حالت خاصی وجود دارد که گویا اگر بخواهی میان تاریخ و سینما، تاریخ و روزنامهنگاری یا تاریخ و روانشناسی پیوند برقرار کنی، از علم و بحث تاریخی فاصله گرفتهای. البته بنده شخصا اعتقاد دارم اتفاقاً تاریخ اگر با این مسایل پیوند بخورد ارزش معرفتی، آموزشی و اجتماعی و خلاصه کاربردی پیدا میکند. بنده در طول سالیات متمادی که مشغول تحصیل و تدریس هستم موارد بسیاری دیدهام که دانشجویان کارشناسی ارشد یا دکتری به دلیل انتخاب رسالههای میانرشتهای به مشکل خورده یا اصلا اساتیدشان، آنها از انتخاب چنین موضوعی بازمیداشتند. خاطرم هست که به دانشجویی پیشنهاد دادم روی تاثیر نخبگان سیاسی عصر پهلوی بر جامعه کار کند، آن هم به عنوان پایاننامه. این دانشجو زحمت زیادی کشید تا گروه و مدیرگروه را راضی کند که میشود روی این مساله کار کرد؛ چراکه اعضای گروه معتقدند بودند این موضوع از حوزه تاریخ خارج است و به جامعهشناسی مربوط میشود. خلاصه بگویم یکی از راههای برونرفت آموزش تاریخ از شرایط کنونی، پیوند این رشته با رشتههای دیگر است.


* یکی از نکاتی که در رویه برخی از تاریخ‌نگاران دیده می‌شود، تمایلات و اندیشه‌های باستان‌گرایانه است؛ چنین اندیشه‌هایی از کجا نشأت می‌گیرند؟


** در کل یکی از ویژگیهای آغازین آموزش آکادمیک تاریخ، نفوذ اندیشههای باستانگرایانه بود. در میانهی دوره قاجار بسیاری از متفکران شیفتهی ایران باستان شدند. پس از مشروطه نیز زمینهی گسترش باستانگرایی بیشتر فراهم آمد و در این رهگذر آموزش تاریخ از این جریان فکری تاثیر پذیرفت. اوج باستانگرایی در درس تاریخ زمانی اتفاق افتاد که حکومت پهلوی کوشید خود را نجاتبخش جامعهی ایران و جانشین پادشاهان باستان نشان دهد. آموزش تاریخ وامدار متفکرانی است که با الهامپذیری از تاریخ به نقد جنبههای مختلف حاکمیت سیاسی پرداختهاند؛ اما بروز اندیشههای افراطی همواره مانع از ثمربخشی این اندیشهها بوده است. با فروپاشی نظام پادشاهی به دلیل استفاده تبلیغاتی سلطنتطلبان از باستانگرایی تاریخی، تاریخ ایران باستان مورد بدبینی واقع شد و نوعی «باستانستیزی» در ایران به وجود آمد. ابراز نظرهای ناشیانهی افراد غیرمتخصص نیز به این بدبینیها افزود؛ در نتیجه منابع درسی دانشگاهی قابل اعتنایی در زمینه تاریخ ایران باستان نوشته نشد و این کاستی کم و بیش هنوز هم وجود دارد.


* به نظر شما در حال حاضر مهم‌ترین چالش و مانع آموزش تاریخ در مراکز دانشگاهی چیست؟


** شاید بتوان مهمترین مانع رواج اصول آموزش و تربیت نوین در ایران را پایداری باورهای سنتی آموزش در نظام آموزشی دانست و آن بههنگامی که در ابتدای گفتگو عرض کردم، اینجا بیشتر به چشم میآید. یکی از مهمترین این موانع «حافظهگرایی» است. این رویه آن قدر گسترده شده اکنون در گزینش دانشجو هم به کار میرود. امروزه داوطلبان ورود به دانشگاه ناگزیرند مطالب کتاب را سطر به سطر به خاطر بسپارند تا مبادا امتیاز حتی یک پاسخ درست را از دست بدهند. به این ترتیب دیگر جایی برای مطالعات خارج از کتاب درسی باقی نمیماند. حتی کار به جایی کشیده که برای آزمونهای دورههای تحصیلات تکمیلی و دکتری نیز از آزمونهای تستی به صورت متمرکز استفاده میشود. در این بین از آسیبهای مقالات اینترنتی نیز نباید گذشت که موجب شده استادان در حسرت مقالهای باشند که دستکم چند سطر آن توسط خود دانشجو نوشته شده باشد.


* به نظر می‌رسد حضور افراد نه چندان متخصص هم بر شدت مشکل افزوده است.


** بله، دقیقا. متاسفانه در دانشگاهها سنت ناپسندی به وجود آمده که از افراد غیرمتخصص برای تدریس درسهای تاریخ استفاده میکنند. به عنوان مثال یک واحد عمومی مانند «تاریخچه انقلاب اسلامی و ریشههای آن» با وجود داشتن ماهیت تاریخی، توسط اساتید معارف، الهیات یا سایر رشتهها تدریس میشود. گاهی کم به دلیل کمبود استاد از دانشجویان دکتری یا کارشناسی ارشد برای تدریس در دوره کارشناسی استفاده میشود. کمتوجهی به کیفیت سطح دانش و مهارتهای استاد بر آموزش آکادمیک تاریخ اثر نامطلوب دارد. دانشجویی که در چنین سطحی آموزش میبیند نخواهد توانست جای خالی استادان قدیمی را پر کرده یا در امر پژوهش دستاورد جدیدی ارایه کند.


* سهم دانشجویان رشته تاریخ چه قدر است؟


** مطمئنا بخشی از مشکلات نیز به دانشجویان این رشته بازمیگردد. متاسفانه دانشجویان و بعضا برخی از اساتید رشته تاریخ در کار با کامپیوتر و استفاده از اینترنت ضعف دارند. شما از دانشجویان رشته تاریخ به تناسب مقطع تحصلیشان بپرسید چند سایت مهم تاریخی یا چند وبلاگنویس مهم تاریخی میشناسند؟ اصلا چه تعداد از اساتید و دانشجویان تاریخ وبلاگ دارند یا وبلاگنویس هستند. من تعداد اندکی را می شناسم، شاید شما تعداد بیشتری بشناسید؛ ولی باور کنید شاید در کل ایران به تعداد انگشتان دست وبلاگنویس تاریخدان یا وبلاگنویس تاریخی نداشته باشیم. ممکن است افرادی باشند که در وبلاگ خودشان از مسایل تاریخی بگویند ولی منظور من از وبلاگنویس تاریخی یعنی کسی که پژوهشگر تاریخ باشد. مدتی در نشریه کتاب ماه که به تاریخ و جغرافیا اختصاص داشت، مطالب خوبی نوشته میشد که ادامه نیافت. شخصی که مشخص بود اهل تاریخ است و با مسایل مربوط به حوزه فنآوری اطلاعات و وب هم آشناست، در هر شماره به معرفی سایتهای تاریخی میپرداخت و درباره آنها اطلاعات خوبی به مخاطبان ارایه میکرد؛ ولی ظاهرا آن کار متوقف شده یا من دیگر از آن خبر ندارم.


* مطمئنا رمان‌ها و داستان‌های تاریخی نقش مهمی در آشنایی دانشجویان و همچنین عامه مردم با رخدادهای دارند؛ از این حیث وضعیت آموزش آکادمیک ایران را چه طور می بینید.


** متاسفانه ما دانشجویان را از خواندن رمانهای تاریخی بر حذر میداریم یا آنها را غیرعلمی و تا حدی مسخره میدانیم. من یادم هست که برخی از اساتید خودم «ذبیحالله منصوری» را دست میانداختند و آن را به باد انتقاد میگرفتند که تاریخ را از خود ساخته و داستانپردازی کرده و رمانهای تاریخی را نخوانید چون همهاش قصه است. تا اینجای کار درست؛ ولی چند سوال مطرح میشود که هیچ کدام پاسخی ندارند یا حداقل من نشنیدهام.


۱٫ در دنیا این همه رمانهای علمی- تخیلی وجود دارد که نه تنها کسی آنها را مسخره نمیکند، بلکه آنها را مایه پیشرفت بشریت میدانند؛ از کتابهای ژول ورن گرفته تا آیزاک آسیموف و غیره. اگر تاریخ علم است و رمان علمی- تخیلی میتوانیم داشته باشیم، چرا نتوان رمان تاریخی- تخیلی داشت؟


۲٫ مگر غیر از این است که زبان قصه یک زبان مهم برای انتقال مفاهیم محسوب شده و به این تعبیر کل تاریخ داستانی است که توسط ذهن تاریخنگاران و بر اساس برداشتهای ذهنی آنها نوشته شده است؟


۳٫ مگر غیر از این است که صفحات بسیار مهمی از تاریخ جهان را داستانها و قصهها شکل دادهاند. قصههایی که شاید اصلا حقیقت نداشتهاند. از اساطیر و افسانههای ملی گرفته تا رمانهایی مثل ابله داستایوفسکی، جنگ و صلح تولستوی، مادر ماکسیم گورکی، آناکارنینا، ربکا، صد سال تنهایی، شازده کوچولو، باباگوریو و… ولی همه آنها الهام بخش بشر در حلول تاریخ بودهاند.


۴٫ پرسش اساسی دیگری که مطرح میشود بحث فلسفه تاریخ است؛ اینکه ما تاریخ میخوانیم یا ذهن مورخانی چون طبری، یعقوبی و… را؟ اگر قبول کنیم که برداشت ذهنی مورخان را میخوانیم، قطعاً باید بپذیریم که ذهنهای آنها خالی از احساس و تخیل انسانی نبوده. آنها مانند یک ماشین یا کامپیوتر فقط و فقط به ثبت رخدادها و تحلیل آنها نپرداختهاند و تحت تاثیر عواطف قوی انسانی از جمله حسادت، عاطفه، غرور، تعصب، غم و هزاران متغیر دیگر بودهاند.


* به نظر شما چه راهکارهای برای تغییر وضعیت کنونی مورد نیاز است؟


** در وهله اول نگرش مسئولان و برنامهریزان آموزشی نسبت به درس تاریخ باید تغییر کند. همانطور که اشاره کردم نباید از اساتید غیرمتخصص در این رشته استفاده کرد، در این صورت نسل بعدی دانشآموختگان از مهارت و تخصص کافی برخوردار نخواهند. در حال حاضر دانشگاههای ما با کمبود استاد متخصص روبرو هستند به همین دلیل به استفاده از اساتید غیرمتخصص رو میآورند. بنابراین باید بکوشیم اساتید متخصص و کاربلدی تربیت کنیم که بتوانند پا جای پای اساتید قدیمی و باتجربه این رشته بگذارند. برنامهریزان آموزشی باید توجه داشته باشند تاریخ نقش مهمی در شکلگیری هویت جامعه دارد، بنابراین باید به شکلی کاملا جدی و تخصصی به آن نگاه کرد. شیوه نوین باید جایگزین روشهای سنتی شوند. بر اساس تئوریهای «جان دیویی» آموزگار یا استاد باید با کمک فعالیتهای فوق برنامه، دانشجو را به حرکت واداشته و با ایجاد روحیه پرسشگری در وی، نیروی خلاقیت وی را باور سازد. جای خالی چنین اندیشههایی در سیستم آموزش آکادمیک کشور به ویژه در رشتهای چون تاریخ به شدت احساس میشود.

مطالب مرتبط :
  1. لزوم آموزش مهارت های اجتماعی و سیاسی به کودکان
  2. مدیر خانه علوم و فنون آموزش و پرورش: همکاری و تعامل نخبگان فرهنگی با مرکز رشد علوم انسانی یک اصل اجتناب ناپذیر است
  3. در ادامه سلسله کارگاه های آموزشی مرکز رشد علوم انسانی؛کارگاه خلاقیت و نوآوری در اداره کل آموزش و پرورش برگزارشد
  4. معاون علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه: نقش مرکز رشد علوم انسانی در ارتقای پیوست فرهنگی کالاها مهم است
  5. رئیس گروه تحقیق و پژوهش اداره‌کل آموزش و پرورش استان قم: مرکز رشد علوم انسانی مدیریت برگزاری کارگاه های خلاقیت و پژوهش را برعهده بگیرد

پارک علم و فناوری قم

zohur