به گزارش خبرنگار مهر، آیت الله جوادی آملی در آثار مختلفی به حکمت اشراق و اندیشه های سهروردی اشاره می کنند و این فیلسوف را از شاگران امامان می شمارد. در ادامه به برخی از مهمترین این نکات که در آثار ایشان منعکس شده است اشاره می شود.
تفسیر موضوعی : ج ۱ ص۷۹
شیخ اشراق(قدّس سرّه) در پایان کتاب “حکمة الاشراق” می گوید: خلاصه آنچه که من در این کتاب نوشته ام، شبی از سوی خدای سبحان به من افاضه شد و من آنرا آموختم و سپس در طی مدتی مدید، در این کتاب مبسوط نگاشتم(۲).
کتاب حکمة الاشراق سهروردی به تعبیر خودش و نیز به تعبیر مرحوم صدرالمتألهین، قرة العیون اصحاب معارف در مبدأ و معاد است. او می گوید خلاصه این مطالب را خدای متعالی، یک شبه به من آموخت. پس می شود که یک شبه ره چندین ساله را پیمود و البتّه هیچ کس مانند رسول الله(ص) ره شش هزار و اندی آیه را یک شبه طی نکرد. آیات قرآن کریم، خلاصه جهان تکوین است و هیچ حقیقتی در عالم نیست که قرآن، حاوی آن نباشد و به آن نظر نداشته باشد، خواه بر اساس دلالت ظاهر و خواه بر مبنای دلالت باطن. نه تنها شیخ اشراق، بلکه عده دیگری از عرفا به این مطلب اشاره دارند.
تفسیر موضوعی تسنیم جلد:۱۳ ص:۱۱۹
شیخ اشراق شهابالدین یحیی سهروردی در کتاب “حکمة الاشراق” دو برهان بر حضوری بودن معرفت نفس و استحالهی شناخت آن از طریق دانش حصولی اقامه کرده است که هر یک از این دو به تنهایی میتواند به عنوان اشکالی مستقل نسبت به ادعای رنه دکارت و مبنای فلسفی او مطرح گردد.
برهان اول
کسی که از راه اندیشه قصد اثبات نفس خود را دارد ناچار است از مفهوم “من” که در کلمه میاندیشم و یا در کلمه هستم و یا در نظایر آن به صورت ضمیر متصل مفرد “م” در آمده است استفاده کند. این مفهوم گرچه به حمل اولی “من” است لیکن به حمل شایع “او” است، یعنی به حمل شایع مفهومی است که در کنار دیگر مفاهیم ذهنی قرار گرفته و میتواند مورد اشارهی غایب (او) قرار گیرد، و حال آن که حقیقت شخص که مورد شناخت است کسی است که به مفاهیم ذهنی خود اشاره میکند. بنابراین، حقیقت “من” اشارهکننده و شاهد است و مفهوم “من” مورد اشاره و غایب و شاهد غیر از غایب است. پس مفهوم “من” غیر از حقیقت “من” است که همان ذات و نفس “من” باشد و شناخت آن دو نیز مغایر با هم است.
برهان دوم
مفهوم “من” مفهومی کلی است که هر کس میتواند آنرا بر خود منطبق کند و این در حالی است که هر کس خود را به صورت یک شخص جزئی و یک حقیقت خارجی مییابد و شخص عین کلی نیست. بنابراین، حقیقت انسان که مورد شناخت است عین مفهوم “من” نبوده و مغایر با آن است.
آنچه موجب تمایز این برهان و برهان قبل است حد وسط آنهاست. حد وسط برهان قبل “تمایز غیبت و شهادت” و حد وسط این برهان “تفاوت کلیت و جزئیت” است.
تفسیر موضوعی تسنیم جلد:۱۳ ص:۱۳۰
ابن سینا (رحمهالله) در کتاب شفا ضمن اَهمّ خواندن این بخش از منطق به متعلمین علوم توصیه میکند تا تدقیق در مباحث کتاب برهان را مقدم بر کندوکاو در دیگر بخشهای منطقی قرار دهند، تا آن که در صورت عدم کفایتِ وقت، از آنچه که اَهمّ در منطق است محروم نمانند.
شیخ اشراق، شهابالدین سهروردی (رحمهالله) نیز به تبع ابن سینا (رحمهالله) این بخش از منطق را بخش فریضه منطق خوانده و دیگر مباحث منطق را نافله آن میداند، یعنی این بخش، بخشی است که آموختن آن بر طالبین علوم واجب و حتمی است، اما فراگیری دیگر بخشهای منطقی خالی از حُسن و نیکی نیست پس این که ابتدا بحث از مواد را به قرآن و یا به منطقیون جدید نسبت دهند صحیح نیست، لیکن این سخن صحیح است که بنیانگذاران منطق همگی در خدمت وحی بوده و به طور مستقیم یا غیر مستقیم از تعالیم انبیای گذشته مدد گرفته و آنچه را که مقتضای فطرت انسانی و لازمه راه درونی تفکر و اندیشه است، شکوفا ساختهاند.
قرآن کریم در آنچه که به مقتضای فطرت، مربوط به اصول دین و شناخت جهان است هرگز ناسخ کتابهای آسمانی گذشته نبوده و بلکه همواره به مصداق “مصدقاً لما بین یدیه” گفتار گذشتگان از انبیا را تصدیق کرده و بلکه به مفاد “ومهیمناً علیه”(۱) مکمل سخنان انبیای سلف است، و اما نسخ ـ که مقتضای خاتمیت است ـ مربوط به شریعت و منهاج و فروع دین است.
تذکر: منطق ترازوی سنجش است و ترازو اگر از لحاظ صورت یا ماده و فلزی که اساس آن را تشکیل میدهد یا از هر دو جهت، ناقص یا معیب باشد، توان ارزیابی را ندارد و اگر از هر دو جهت (صورت و ماده) واجد شرایط و شطور لازم و معتبر در توزین بود، صلاحیت ارزیابی را دارد، عمده آن است که یک متفکر
تفسیر موضوعی تسنیم جلد:۱۳ ص:۱۸۶
افلاطون قایل به تقدم ارواح بر ابدان است. قطبالدین رازی در شرح حکمة الاشراق بر خلاف آنچه سهروردی در متن حکمة الاشراق انتخاب کرده قول افلاطون را ترجیح داده و آن را مطابق نص وارد از معصوم (ع) دانسته است(۱).
افلاطون قایل به این است که ارواح قبل از ابدان به جمیع معارف، علم و آگاهی داشته ولیکن به هنگام تعلق روح به بدن این معارف را فراموش کردهاند. بنابراین، تلاش علمی انسانها برای کسب مجهولات نیست بلکه کوشش برای تذکر و یادآوری علوم قبلی است که فراموش شده است. پاسخ افلاطون در واقع برای دفع آن منفصله مورد ادعای مستشکل است که میگوید، هر شیء یا معلوم است یا مجهول؛ زیرا افلاطون معتقد است که هر شیء یا معلوم و یا مجهول است و هر معلومی یا منسیّ و یا مذکور است. مثالی را که افلاطون برای حرکتهای علمی انسان بر اساس تذکر و یادآوری بیان میکند مثال بنده فراری است که مولی پس از شناسایی مکان و محل فرار، او را به نیکی شناخته و در مییابد که این همان بندهی سابق اوست که فرار کرده است. ابن سینا (رحمهالله) بر پاسخ افلاطون دو اشکال بیان میکند، یک اشکال بر مبنای فلسفی و اشکال دیگر بر مبنای منطقی او است.
الف) اشکال مبنایی فلسفی
اشکال مبنایی این است که پاسخ افلاطون بر اساس سابقهی ارواح قبل از ابدان است و حال آن که روح نمیتواند با این وصف که نفس انسانی است قبل از بدن موجود باشد، به این دلیل که اگر روح قبل از بدن موجود باشد یا شاغل است و یا عاطل.
تفسیر موضوعی تسنیم جلد:۱۳ ص:۲۹۲
یعنی به یاد آور هنگامی را که خداوند نسلهای پیاپی آدمیان را بر خودشان شاهد قرار داده و پرسید آیا من پروردگار شما نیستم آنها گفتند آری گواهی دادیم، تا مبادا در روز قیامت بگویید که ما از این حقیقت غافل بودیم، یا بگویید پدران ما پیش از این مشرک بودند و ما فرزندان آنها بودیم پس آیا ما را به گناه آنان هلاک میکنی.
در این آیه سخن از برهان و استدلال و یا تعلیم کتاب و حکمت نیست؛ خداوند در این جا نمیفرماید ما انسان را به او نشان دادیم تا خلقت خود را ببیند و تجرد و یا فقر خود را مشاهده کند و از این طریق خالق یا مبدأ تجرد و یا بینیاز مطلق را اثبات نماید.
تعلیم برهان و آموزش قرآن که در آیات دیگر آمده است همه مربوط به علم حصولی است. انسان با علم حصولی است که گاه از راه خلقت خود وجود خالق را اثبات میکند و گاه نیز، همانند آنچه سهروردی انجام داده، با استفاده از تجرد خود پی به مجردات عالیه و آفریدگار آنها میبرد، و گاه نیز از راه فقر خود وجود خداوند غنی را مبرهن میسازد و در نیایش با خدا چنین میگوید: “مولاى یا مولاى أنت الغنى وأنا الفقیر وهل یرحم الفقیر إلاّ الغنی”(۱)؛ ای مولی و سرور من، تو غنی هستی و من فقیر و آیا بر فقیر جز غنی کسی دیگر رحم میکند؟
اینگونه از معارف گرچه همه با استعانت از شناخت نفس حاصل میگردد لیکن همهی آنها پس از اخذ مفهوم و با استفاده از آن است و اما در آیه سخن از مشاهده و فهم پس از آن نیست، یعنی سخن از این نیست که انسان پس از آن که خود را دید فهمید که خداوندی دارد بلکه سخن این است که خداوند خود را در انسان به انسان نشان داد؛ یعنی آدمی با نظر در خود خدا را دید.
تفسیر تسنیم جلد۱۰ ص۱۸۷
پنهان کنید؛ «أُکتموا حسناتکم کما تکتمون سیّئاتکم»؛ چون اظهار و ظهور خوبی برای انسان نقص است؛ زیرا خودنمایی است.
بزرگان اهل معرفت نیز ظهور اولیای الهی در عبودیت را اولی و لذیذتر میدانند تا ظهور در ربوبیت. جز هنگام ضرورت، هیچ یک از اولیای الهی معجزه نشان نمیدهند؛ چون اعجاز، ظهور ربوبیت و مظهر پروردگار شدن است. قرآن میفرماید: ﴿ما کان لرسولٍ أن یأتی بایة إلّابإذن الله﴾(۱)؛ یعنی بدون اذن خدا هیچ رسولی معجزه و نشانهای نمیتواند بیاورد.
منظور از اذن در اینجا اذن تکوینی است و با «کن فیکون» حق شروع میشود؛ وگرنه از هیچ موجودی، چه فرشته و چه انسان، هیچ کاری با استقلال از او ساخته نیست. همه عالم با فرمان حق اداره میشود و اعجاز نیز ظهور ربوبیت حق در کسوت انسان کامل است البتّه جدایی ظاهر از مظهر، محفوظ است و تازه این مقام فعل است؛ نه مقام ذات.
این بانو درباره کسی که می خواهد کار خیرش افشا شود یعنی میل به ظهور در ربوبیت دارد میفرماید: خوبیهایتان را بپوشانید؛ همانطور که بدیهایتان را میپوشانید و این جزو کلمات قصار اوست.
شیخ شهاب الدین سهروردی در کتاب عوارف المعارف دوبیتیای را که به رابعه شامیه مستند است، به رابعه عدویه نیز استناد داده است که آن دو بیت چنین است:
إنّی جعلتک فی الفؤاد محدّثی ٭٭٭٭ وأبحت جسمی مَن أراد جلوسی
فالجسم منّی للجلیس مؤانس ٭٭٭٭ وحبیب قلبی فی الفؤاد أنیسی
بسیاری از این بانوان همه شب را بیدار بودند. بعضی از مریدان این بانو که به او اظهار ادب می کرد، او با چشم دل می دید و می گفت: در عالم رؤیا آثار خیرش.
سرچشمه اندیشه، ج۳ ، ص۳۷۰
باشد؛ تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهایم؛ گرچه خود ندانیم. انسان میخواهد به «حق مطلق» برسد؛ تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.
اگر جنابعالی میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، میتوانید دستور دهید که صاحبان اینگونه علوم، علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه به نوشتههای فارابی و بوعلی سینا رحمة الله علیهما در حکمت مشاء مراجعه کنند؛ تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختی بر آن استوار است، معقول است؛ نه محسوس و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است؛ نه محسوس و نیز به کتابهای سهروردی در حکمت اشراق مراجعه نموده و برای جنابعالی شرح کنند که جسم و هر موجود مادی دیگر به نور صرف که منزه از حس میباشد، نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدرالمتألهین رضوان الله تعالی علیه وحَشَرَهُ الله مع النبیین و الصالحین مراجعه نمایند؛ تا معلوم گردد که حقیقت علم، همانا وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
جنای آقای گورباچف! اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات، دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا به خصوص محییالدین ابن عربی نام نمیبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در اینگونه مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید؛ تا پس از چند سالی با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر زموی منازل معرفت آگاه گردند؛ که بدون این سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
عترت، شکوفایی عقل، ص ۱۴۴
مـیرزای شیرازی و امام خمینی (قدّس الله اسرارهم) بیش از دیگران به موفقیت دست یافتند. آن کسی که با حرکت در پیشاپیش کاروان، خطرها را به جان میخرد و به پیشواز زندان، شکنجه، مهاجرت و شهادت میرود، آنگاه امّت را به دنبالهروی از خویش فرا میخواند، سخنش نفوذ و اثر ژرفی بر پیروان خواهد داشت؛ ولی رهبران سیاقی که خود حرکت نمیکنند و خویشتن را به خطر نمیاندازند، بلکه از عقب قافله، دیگران را به حرکت و قیام سوق میدهند، رهنمود آنان نفوذی نخواهد داشت.
سالار شهیدان، امام حسین (ع) نیز مانند پیامبران الهی، خود از پیش میرفت و دیگران را به حرکت فرا میخواند. آن حضرت در روز هشتم ذیحجّه (روز ترویه) در میان زائران بیت الله فرمودند: امروز، قربانگاه ما سرزمین کربلا و جامه احرام ما کفن است. باید برای نجات اسلام، جان خویش را قربانی کنیم. تنها آنان که جان خود را بر کف دست نهادهاند، با من همراه شوند؛ نه آنان که امید نام، نان و غنیمت، سلامت و پیروزی ظاهری دارند. کسانی با من همراه شوند که وطنشان لقاء الله است؛ نه فلان شهر و بهمان دیار؛ “من کان فینا باذلا ً مهجته موطّناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا فإنّى راحل مصبحاً إن شاء الله” (۱).(۲)
(۱) بحارالأنوار، ج۴۴، ص۳۶۶٫
(۲) شیخ اشراق و دیگران در نوشتههایشان مراد از “حبّ الوطن من الإیمان” (سفینة البحار، ج۸، ص۵۲۵) را چنین شرح دادهاند: وطن به معنای زمین طبیعی نیست، بلکه سرزمینی فراطبیعی است. وطن انسان، جایی است که او از آنجا آمده و به آنجا میرود. (مجموعهی مصنفات شیخ اشراق، ج۳، ص۴۶۲) شیخ بهایی سالها پس از او سرود:
این وطن مصـر و عراق و شـام نیسـت این وطن شهری است کاو را نام نیست.
این بیت دنباله سخنان نغز و پر مغز جناب سهروردی است و هر دوی اینان از کلام حسین بن علی(ع) الهام گرفتهاند که فرمودند: ای انسان! وطن اصلی تو لقاء الله است. بدن بار زایدی است بر دوش تو که هنگام مرگ آن را به خاک میسپاری و خود به لقای الهی بار مییابی. پس، در اندیشه وطن الهی خویش باش، نه حجاز و عراق و ایران.
عترت، شکوفایی عقل، ص ۱۵۰
امیرالمؤمنین(ع) نیز فرمودند: هیچ کس با آل محمد(ص) قیاس نمیشود؛ “لا یقاس بآل محمّد(ص) من هذه الا مّة أحد”(۱). در ارزیابیها تناسب شرط است. انسانهای عادی یا در حدّ نقطهاند یا در اندازهی خط. هیچگاه نقطه با خط، خط با سطح یا سطح با حجم سنجیده نمیشود. معصومان (ع) نگاران به مکتب نرفتهای هستند که از گذشته و آینده و از جهان غیب و شهادت آگاهند و اعمال همگان بر آنان عرضه میشود. آنان به اذن خدای سبحان، عالِم “بما کان و ما یکون و ما هو کائن إلی یوم القیامة”اند.
امام صادق (ع) پیرامون سخن پیامبر گرامی (ص) درباره ابوذر که فرمودند: “ما أظلّت الخضراء و لا أقلّت الغبراء علی ذى لهجة أصدق من أبىذر”(۲)، فرمودند: شب جمعه در قیاس با شبهای دیگر از فضیلت و برتری برخوردار است؛ امّا شب قدر با هیچ شبی از شبهای سال سنجیده نمیشود. ابوذر نسبت به افراد عادی، مقامی والا و ارجمند دارد؛ لیکن ما امامان، شب قدر جهانیم و کسی با ما سنجیده نمیشود.
بزرگانی چون “شهابالدین سهروردی” و “عین القضاة همدانی”، نمونههایی از شاگردان برومند و با استعداد و متّعظ امامان بزرگوار (ع) بودهاند که معارف بسیاری در رشتههای گوناگون فقه، حکمت، کلام، عرفان و… از ایشان آموختند و به دیگران انتقال دادند؛ آنگونه که بسیاری میپندارند که سخنان برخی از این بزرگان باور کردنی نیست. مثلا ً جناب سهروردی در کتاب حکمة الإشراق مینویسد: “همه مطالب این کتاب، یک شبه بر من القا شد؛ ولی به دلیل مسافرت ….
(۱) نهج البلاغه، خ۲٫
(۲) بحارالأنوار، ج۲۲، ص۳۹۸٫
عترت، شکوفایی عقل، ص۱۵۱
و مشکلات دیگر نتوانستم آنرا یک جا بنویسم”(۱). برای عادتْ محوران، باور این نکته دشوار است که کتابی حاوی معارفی عمیق در فلسفهی اسلامی با یک جرقّه بر قلب سهروردی القا شده باشد؛ لیکن حقیقت این است که بزرگانی چون او به مقامی والا باریافته بودند و شایستگی چنین اموری را داشتهاند و قبول آن برای کرامتْ مداران صعب نیست.
جناب سهروردی مؤلّف عوارف المعارف، تفاوت میان عالِم حقیقی و دانش پیشه کاسب را اینگونه بیان میکند: “من لا ینفعک لحظُهُ لاینفعک لفظُه”؛ عالمی که دیدار او و نشست و برخاست او برای تو آموزنده نباشد، سخنش نیز به تو سودی نمیبخشد. از حضرت مسیح (ع) نیز پرسیدند: با چه کسانی همنشین شویم؟ فرمودند: با کسانی که دیدارشان شما را به یاد خدا اندازد؛ “من یذکّرکم الله رؤیته”(۲)
از امام باقر (ع) پرسیدند: مراد از طعام در آیه “فلینظر الإنسان إلی طعامه”(۳) چیست ـ معنای ظاهری، آیه این است که هنگام غذا خوردن باید توجّه کرد که غذا مانده و مسموم و بدبو نباشد ـ آن امام همام (ع) معنای باطنی آیه و به تعبیر دیگر مفهوم جامع همه مصادیق را اینگونه بیان فرمودند: “علمه الّذى یأخذه ممّن یأخذه”(۴)؛ “علم غذای معنوی است و انسان باید توجّه کند که آن را از چه کسی میگیرد و حرف و حدیث از کجا بر میخیزد”. نباید گوشِ جان بر اثر شنیدن سخنان بدبو و مسموم که ناشی از شبهه و شهوت است، آلوده شود. اگر نیروی شنوایی و بینایی درونی انسان حفظ شود، حق و باطل، صدق و کذب و حسن و ….
مهر استاد، ص۴۹
دادهاند: “سوِّ بین المتخاصمین فى لحظک و لفظک”؛ “در ملاحظه و الفاظت بین طرفین دعوا تسویه و عدل را رعایت کن”، به استاد نیز گفتهاند که همهی شاگردان را نگاه کن تا همگان از دیدن تو یکسان احساس قرب و نزدیکی کنند.
از بعضی از ائمه(ع) سؤال کردند: با چه گروهی از علما بنشینیم؟ آنان فرمودند: این پرسش را از عیسی(ع) کردند و آن حضرت فرمود: “من یذکّرکم اللّهَ رؤیتهُ و یزید فى علمکم منطقه و یرغبکم فى الآخرة عمله”(۱)؛ “با کسی بنشینید که دیدن او شما را به یاد خدا میاندازد و گفتار او بر علم شما میافزاید و عمل وی شما را به قیامت و آخرت ترغیب میکند”.
شاید انسان با شنیدن نوار یا خواندن کتاب به علم او افزوده شود، اما افزایش علم کافی نیست؛ بلکه رؤیت استاد است که انسان را به یاد خدا میاندازد و دیدن مرد الهی است که انسان را به یاد حق میاندازد. از این رو، مرحوم علامه حلّی در آغاز کتاب تحریر به ادراک محضر استاد و پرهیز از بهرهوری صرف از کتاب سفارش کردهاند. باید محضر استاد را درک کرد و رفتار، گفتار و نوشتار او را از نزدیک و از خود او تلقی نمود.
جناب سهروردی نیز که از عرفای بزرگ ایران زمین است و مانند همه حکما، متکلمان، مفسران، اصولیان و سایر اندیشمندان و متخصصان ما در رشتههای علوم دیگر، هرچه دارد از برکت قرآن و عترت است، او میگوید: “من لا ینفعک لحظه لا ینفعک لفظه”؛ “عالِمی که دیدن او شما را سود نرساند و دگرگون نکند، حرف و سخن او هرگز آموزنده نیست”؛ یعنی کسی که مشاهده، رفتار، قیام و قعود*
*: دکتر پریش کوششی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
- رمضان در کلام آیت الله جوادی آملی؛ معارف قرآن بهترین غذای این ماه
- عرضه ۲۹ جلد از تفسیر تسنیم آیت الله جوادی آملی در نمایشگاه قرآن
- قرآن و معاد جسمانی و روحانی/ اثبات کیفیت معاد بر اساس آیات
- معاد و زندگی پس از مرگ در قرآن/ بیان معاد از زبان انبیاء الهی
- وابستگی معاد به حقیقت انسان/ مثال های قرآن درباره معاد